کد مطلب:80299 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:304

عمرو بن العاص











1- امام در خطبه ای به زندگی ننگین عمرو عاص اشاره كرده می فرماید:

«... و لم یبایع حتی شرط ان یوتیه علی البیعه ثمنا، فلا ظفرت ید البایع و خزیت امانه المبتاع، فخذوا للحرب اهبتها و اعدوالها عدتها فقد شب لظاها و علاسناها و استشعروا الصبر فانه ادعی الی النصر»[1].

(او (با معاویه) بیعت نكرد مگر اینكه بر او شرط كرد كه در برابر آن بهائی دریافت دارد، در این معامله شوم، دست فروشنده هیچگاه به پیروزی نرسد و سرمایه خریدار به رسوائی كشد (اكنون كه آنها روی بلاد مسلمین و حكومت امت اسلامی این چنین بی رحمانه معامله می كنند) شما آماده پیكار شوید و ساز و برگ آن را فراهم سازید كه آتش آن زبانه كشیده و شعله های آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خویش سازید كه نصرت و پیروزی را به سوی شما فرامی خواند!).

امام با جمله «و لم یبایع حتی شرط» (عمر و عاص با معاویه بیعت نكرد تا اینكه شرط سنگینی ذكر كرد و معاویه آن را پذیرفت) اشاره به جریانی فرموده است كه بین معاویه و عمرو عاص درگرفت به این معنی عمرو عاص در صورتی حاضر شد با معاویه بیعت كند كه معاویه در برابر آن حكومت مصر را به او ببخشد.

ابن ابی الحدید می نویسد: هنگامی كه امام علیه السلام وارد كوفه شد به معاویه نامه ای نوشت و او را

[صفحه 156]

به بیعت دعوت نمود، معاویه پریشان حال گردید و پاسخ نامه را به تاخیر انداخت و در این باره با مردم شام صحبت كرد آنها به وی اطمینان دادند كه او را كمك كنند، معاویه در این باره با برادرش عتبه بن ابی سفیان مشورت كرد، او گفت: در این باره باید از عمرو عاص كمك بگیری او سیاستمدار كهنه كاری است و اگر در برابر دینش بهائی به او بپردازی آن را به تو خواهد فروخت! معاویه به عمرو نوشت و از او خواست كه به شام بیاید تا در این باره با وی مذاكره كند.

هنگامی كه نامه به عمرو رسید، او با پسرانش در این مورد مشورت كرد، عبدالله یكی از پسرانش به وی گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبكر و عمر به هنگام مرگ از تو راضی بودند و هنگام قتل عثمان هم كه غایب بودی و به نظر من در منزل بنشین و برای این دنیای بی ارزش حاشیه نشین معاویه مشو! كه در كفر خدا با هم شریك خواهید بود. اما محمد پسر دیگرش گفت: تو از بزرگان قریش هستی، مبادا جریان خلافت حكومت را با غفلت از دست بدهی! به شامیان ملحق شو و به دستیاری آنها در مطالبه خون عثمان بگوش!

عمرو گفت: عبدالله آنچه به صلاح دینم بود گفت ولی محمد صلاح دنیا را در نظر گرفت من در این باره فكر خواهم كرد....

سرانجام عمرو فریب دنیا را خورد و نزد معاویه آمد و با او به مذاكره پرداختند، معاویه گفت: من تو را به جهاد كسی كه خدا را عصیان نموده و میان مسلمانان اختلاف انداخته، خلیفه مسلمین بناحق كشته، و آتش فتنه را روشن ساخته است دعوت می كنم!

عمرو پرسید او كیست؟ معاویه پاسخ داد: علی!

عمرو گفت: به خدا سوگند تو همطراز او نیستی، تو هیچ یك از فضائل علی را نداری نه هجرت، نه سبقت به اسلام نه مصاحبت با پیغمبر و نه جهاد در راه خدا و نه فهم و درك و دانش او را داری؟ به خدا سوگند او در جنگ مهارتی دارد كه كسی همتای او نیست اگر من بخواهم از احسان و نعمتهای خداوند روی بگردانم و در جنگ با علی علیه السلام با تمام خطراتی كه در بر دارد با تو همكاری كنم بگو چه امتیازی به من خواهی داد؟!

معاویه گفت: آنچه تو بخواهی!

عمرو گفت: مصر!

معاویه گفت: من دوست ندارم این حرف شایع شود كه تو به خاطر دنیا به من پیوسته ای! عمرو گفت: «دعنی عنك» این حرفها را كنار بگذار!

و بالاخره بین معاویه و عمرو عاص قراردادی امضاء گردید كه عمرو با معاویه همكاری كند

[صفحه 157]

و در مقابل اگر معاویه پیروز گردید، حكومت مصر را به او واگذارد.

ابن ابی الحدید می گوید: استاد ما ابوالقاسم بلخی می گفت: این سخن عمرو «دعنی عنك» كنایه از الحاد او بلكه صریح در كفر او می باشد چون معنی این جمله این است كه: این حرف را كنار بگذار زیرا اعتقاد به آخرت اساسی ندارد و این كه نباید، آخرت را به دنیا فروخت حرف است.

و نیز می فرمود: عمروعاص همواره ملحد بوده و در الحاد و بی دینی او تردیدی نیست، و معاویه نیز مانند او بوده است: و شاهد آن همان داستان سری است كه بین این دو انجام شد و اسلام را به بازی گرفتند. این وضع اینان كجا؟ و اخلاق علی علیه السلام و شدت علاقه اش به خدا كجا؟ با این حال آن دو از علی علیه السلام عیبجوئی می كردند.[2].

2- توبیخ و سرزنش عمرو بن عاص صحابی مشهور

«عجبا لابن النابغه! یزعم لاهل الشام ان فی دعابه و انی امرو تلعابه اعافس و امارس! لقد قال باطلا و نطق آثما. اما- و شر القول الكذب- انه لیقول فیكذب و یعد فیخلف و یسال فیبخل و یسال فیلحف و یخون العهد و یقطع الال فاذا كان عند الحرب فای زاجر و آمر هو! ما لم تاخذ السیوف ماخذها، فاذا كان ذلك كان اكبر مكیدته ان یمنح القرم سبته اما و الله انی لیمنعنی من اللعب ذكر الموت و انه لیمنعه من قول الحق نسیان الاخره انه لم یبایع معاویه حتی شرط ان یوتیه اتیه و یرضخ له علی ترك الدین رضیخه»[3].

(شگفتا! از پسر زن بدنام در میان مردم شام نشر می دهد كه من اهل مزاح هستم و مردی شوخ طبع كه مردم را سرگرم شوخی می كند. حرفی نادرست گفته و سخنی به گناه انتشار داده است، آگاه باشید كه بدترین گفتار دروغ است او سخن به دروغ می گوید و وعده می دهد و تخلف می نماید، درخواست می كند و اصرار می ورزد، اگر از او چیزی درخواست شود بخل می كند به عهد و پیمان خیانت می نماید و پیوند خویشاوندی را قطع می كند، به هنگام نبرد سرو صدا راه می اندازد مادامی كه شمشیرها به كار نیفتاده، پس آنگاه كه شمشیرها از غلاف بیرون آمده جنگ شروع گردید، در این هنگام برای رهائی جانش بهترین و بزرگترین نقشه اش آن است كه جامه اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد آگاه باشید به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از شوخی و سرگرمی باز می دارد ولی او را فراموشی آخرت از گفتن سخن حق باز داشته است، او حاضر نشد با معاویه بیعت كند جز اینكه از او مزدی بگیرد و در برابر از

[صفحه 158]

دست دادن دینش بهائی گرفت).


صفحه 156، 157، 158.








  1. نهج البلاغه، خطبه، 26.
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2 ص 65 -61.
  3. نهج البلاغه، كلام، 84.